[ad_1]
در برخورد با فیلمهایی که چند قسمتی هستند، تماشاگران و منتقدان را میشود به ۳ قسمت تقسیم کرد:
-آنهایی که مجذوب قسمتهای قبلی هستند و دوست دارند که فیلم همیشه به همان سبک و سیاق و آرمان قبلی متعهد بماند.
آگهی متنی میانمتنی:
برنامهریزی روزانه به شیوهٔ افراد موفق
و ثروتمند را بیاموزید (کتاب الکترونیک رایگان)
-کسانی که بدشان نمیآید فیلم رفته رفته تکامل پیدا کند و حتی ژرف شود. (اینها کسانی هستند که بتمن نولان را میستایند.)
-کسانی که صرفا میخواهند وقتگذرانی کنند.
همین اول کار باید خیالتان را راحت کنم و بگویم که من در دسته دوم هستم ولی مشکلی هم با دسته یک و سه ندارم.
پرومتئوس سال ۲۰۱۲ من را آشفته کرد، آنقدر سؤال در ذهنم ایجاد کرد که ناگزیر همان پاسخهای مقدماتی را در پستی برای شما منتشر کردم.
اما آیا Alien: Covenant، واقعا دنباله پرومتئوس است؟
گرچه ظاهرا همین طور است، اما من دریغم میآید که این فیلم را دنباله پرومتئوس بدانم. بیشتر دوست دارم که به خودم بقبولانم Alien: Covenant یک مقدمه برای یک فیلم بزرگتر است.
چرا چنین تصور را دارم؟
چون فیلم خالی از عمق، استعارات و سرکشیهای بشری امیدوارانه شده است.
من خودم شخصا از دو نوع فیلم خیالی یا علمی -تخیلی خوشم میآید:
۱-فیلمهای علمی -تخیلی دانشمحور مثل مریخی یا جاذبه. این فیلمها با وفاداری بر اصول شناخته شده دانش ساخته میشود و سناریوهایی منطقا ممکن دارند.
۲-فیلمهایی که گرچه اصول دانش را نقض میکنند، اما این کار را فقط گاهی و به حکم ضرورت انجام میدهد و زیربنایشان فلسفی است. یعنی ظرف تبیین مسائل معنوی یا فلسفی آنها تخیلات ظاهری است.
فیلمهای Alien ظاهرا در این دو زیرگروه قرار نمیگیرند. اما خب، سؤالات جسورانهای که در بطن آنها مطرح میشد و حس سرکشی مخلوقها، نکته جذاب آنها برای من بود.
فیلم پرمتئوس در جایی تمام شد که الیزابت شو و روبات انسانها نما-دیوید- بعد از آن همه ماجرا، قصد سفر به سیاره مهندسان را کردند. آنها میخواستند که بدانند که خالقان واقعا چرا با انسانها نامهربان شدهاند. چرا همان آفرینندگان، حالا از مخلوقهای خود ناامید شدهاند.
کاری بسیار جسورانه که ما در پی پاسخ آن بودیم.
اما ظاهرا قرار نیست ما چه در زندگی واقعی و چه در فیلمهای تخیلی پاسخ سرراستی برای این سؤالات خود قرار بگیریم و متأسفانه باید اعلام کنم که ریدلی اسکات هم اصلا واقعا در پی تراشیدن پاسخی برای این سؤال نبود.
در فیلم Alien: Covenant ما به دنبال الیزابت شو بودیم، اما به زودی درمییابیم او دیگر مرده. ناگزیز به دنبال یک الیزابت شوی دیگر برمیآییم. این وظیفه این بار به دنیلز با بازی کاترین واتر استون سپرده شده. البته او به تدریج در محور فیلم قرار میگیرد. بازی واتر استون را خیلیها در این فیلم پسندیدهاند و نقدهای خوبی در مورد او وجود دارد.
هنرپیشه اصلی فیلم، اما بیشک مایکل فاسباندر است. او در این فیلم باید هم نقش روبات دیوید و نیز روباتانساننمای دیگری به نام والتر را بازی میکرد. این دو از یک خانواده روباتی و با ظاهری کاملا مشابه بودند، اما والتر از نظر فیزیکی نسخه کمی ارتقایافته دانیل محسوب میشود.
فیلم از نظر ایجاد بیم و امید و چرخشهای داستانی، کاملا موفق است و اصلا قابل مقایسه با فیلمهای دیگری با موجودات تخیلی سرخست با هیئتهای وحشتناک نیست. در ضمن میتواند آن دسته از شماها را که جدیتر فیلمها را دنبال میکنید و با دیدن هر فیلم سعی میکنید روح و وران خود را در موقعیت فیلم قرار بدهید و به تمامی درکش کنید، کاملا مسخ و پریشان کند.
اما در کنار اینها فیلم همان طور که گفتم فاقد عمق پرومتئوس است به جز در سکانسهای محدودی است.
نخستین سرخوردگی و تقابل من شخصا با فیلم، ناشی از آن حس غروری است که همه ما انسانها به صورت خوشخیالانه در ناخودآگاه خود به آن وفادار ماندهایم. اینکه نوع بشر، واجد آن ویژگیهای بیمانندی است که همیشه او را در تقابل با موقعیتهای سخت و حتی موجودات فرازمینی بسیار توانا، صاحب برتری میکند. بر این اساس ما همیشه در فیلمها گریزگاهی برای کسب برتری بر نژادهای برتر از خودمان پیدا میکنیم. اما در این فیلم جز بارقه بسیار ضعیفی از یک امید واهی، دست آخر، دلیلی برای خوشبینی باقی نمیماند
چیز بد دیگر میدانید چیست؟
اینکه یک روبات انساننما، باعث میشود که ما نتوانیم تقابل انسان/مهندسان را ببینیم. میدانید شبیه چیست؟
مثل هنگامی که دوست دارید تقابل دو نیم خیلی خوب فوتبال را در فینال ببینید و بعد یکی از این تیمهای خوب، خیلی ناجوانمردانه از گردونه حذف میشود.
الیزابت شوی بیچاره دنبال یک سؤال بود و ما هم میخواستیم پشت سر او حرکت کنیم و سؤال باستانی خود را از مهندسان بپرسیم؟
تا وسطهای فیلم دلخوش بودم که شاید الیزابت هنوز در جایی دیگر باشد. اما دیگر فیلم شکی به جای نمیگذارد که الیزابت مرده است و در شرایطی که دیگر مهندسی روی آن سیاره شماره نیست، شانس هر نوع پاسخی از بین میرود و ما باید تا آخر فیلم موجودات ناگویای عجیب و غریب را تحمل کنیم.
شورش علیه اربابان/خدایان در طول تاریخ سناریوهای خیلی زیبای داستانی و سینمایی آفریده است. ما هم دوست داشتیم به نوعی شورشی انسانی علیه مهندسان را در این فیلم ببینیم. اما فیلم نهتنها اجازه نداد بخت دیدن چنین شورشی داشته باشیم، بلکه یک تقابل روبات.انسان گنگ و پر از سؤال را برای ما به جا گذاشت.
روبات دیوید را چطور روانشناسی میکنید؟
چرا دیوید مثل مهندسان تصور میکرد که انسانها شایستگی بقا ندارند و چرا شورش مضاعف او علیه مهندسان و انسانها، با توجه به شعری که از «بایرون» قرائت کرد، خشنودش نکرده. من یا دیدن این سکانس یاد چهره رابرات اپنهایمر، وقتی با گیجی و دریغ از بمباران هیروشیما میگفت، افتادم.
دیوید در پی چیست؟ بررسی همه ترکیبات ممکن موجودات وهمی؟ چرا باید روباتی که از انسان هم در پارهای موارد باهوشتر به نظر میرسد، چنین کاری کند؟
اصلا چرا ویلند قوانین سهگانه روباتیک را در وجود روباتهای سری دیوید، قرار نداده بود و این روباتها برای فرمانبرداری خام ساخته نشده بودند. آیا در فلشبک اول فیلم در سکانس گفتگوی کوتاه دیوید و ویلند، میتوان کلیدی برای این پرسش یافت؟
آیا دیوید برخلاف سبک غالب فیلمهای شورش روباتها که در آن روباتها سعی میکنند تمدنی روباتی بیافرینند، این بار در پی آفریدن نژاد کامل بیولوژیک است؟
آیا باز هم مهندسان را خواهیم دید؟ آیا مهندسهایی هم هستند که جز بدخواهی برای انسانها، بتوان با آنها به گفتگو نشست؟
فیلم Alien: Covenant دقیقا به خاطر اینکه با سناریوی خود از دنبال کردن مسیر حوادث قبلی طفره میرود و سؤالی را پاسخ نمیدهد، دلخواه من نبود.
اما شاید اصلا سبک فیلمهای سری بیگانه همین باشد و پاسخهای ژرف به این سؤالات را باید در سری فیلمهای دیگری جست.
آیا دوست داشتم که سناریوی فیلم را خودم مینوشتم؟
خب، اگر دست من بود حتما این کار را میکردم. اگر دست من بود، مقدار صحنههای چندشآور فیلم را کم میکردم. سکانسهای مهندسان را بیشتر میکردم. الیزابت شو را زنده نگه میداشتم.
چیزهایی دلخواه خودم که البته میتوانست فیلم را با یک شکست تجاری روبرو کند!
اما شاید همان طور که در ابتدای این نوشته ذکر کردم، شاید Alien: Covenant واقعا یک مقدمه برای سری فیلمهای بزرگتری باشد.
یک نشان برای چنین امیدی در فیلم پیدا کردم:
در سکانس پایانی دیوید از کامپیوتر «مادر» سفینه میخواهد که قطعهای از موسیقی واگنر با نام ورود خدایان با والهالا را پخش کند.
میدانید منظور از والهالا چیست؟
والهالا (Valhalla) در اساطیر اسکاندیناوی و همچنین در باور الانان یکی از مردمان ایرانی ساکن اروپا، سرایی باشکوه و عظیم واقع در آسگارد بود که تالار کشتگان به شمار میرفت و از آن اودین سرکردهٔ ایزدان بود. این تالار بزرگ پانصد و چهل در دارد. تیرهای به کار رفته در این تالار نیزه هستند و سرتاسر تالار از سپرهای بسیار پوشیده شده است. زرههای سینهپوش فلزی نیز برای ساخت نیمکتهای این تالار به کار رفتهاند. یک گرگ از درب باختری تالار پاسداری میکند و شاهینی در بالای آن در پرواز است.
والکیریها نیمی از کسانی که در میدان نبرد کشته میشوند را به این تالار میآورند، در حالی که نیمهٔ دیگر پذیرای ایزدبانوی فریا بودند. این پهلوانان که اینهریار نامیده میشوند، در این تالار خود را برای نبرد روز راگناروک آماده میکنند. در روز راگناروک از هر در این تالار هشتصد جنگجو شانه به شانه به بیرون می آیند و به سوی میدان نبرد میروند.
والهالا برگردان انگلیسی از واژه نوردیک وال هول یا Valhöll به چم(معنی) تالار کشتگان است.
آیا دیوید در پی ساختن یک جامعه ترکیبی از انسان/فرازمینیهاست؟ او این جامعه را برای تقابل با چه دشمنانی لازم دارد؟
البته این فقط یک امید خام به هدفدار بودن فیلم و کارهای دیوید است. کسی چه میداند شاید در فیلم بعدی بیگانگان، نه من و نه کارگردان فیلم، از این مطلب چیزی یادشان نماند!
تازه باید خدمت شما عرض کنم که روبات در انتها واقعا دیوید بود یا والتر، در فورومها بحثهای زیادی است. (+ و +)
سؤالی که پیش میآید این است که این ابهاماتی که پاسخ دقیقی برای آنها نمیتوان یافت و به احتمال زیاد در قسمت بعدی هم پاسخ دقیقی برای آنها وجود نخواهد داشت، اصلا چیزهای لازمی هستند. یا شاید همه این ابهامات نه برای آزمودن پیگیری و هوش بینندگان خوب فیلم، بلکه به خاطر ضعف منطقی سناریو و کارگردان در فیلم آمده باشد!
نظر شما چیست؟
آیا فیلم Alien: Covenant به آرمانهای فیلمهای قبلی متعهد بوده؟ در مقایسه با فیلمهای قبلی، چه نمرهای میتوانید به این فیلم بدهید؟
[ad_2]