[ad_1]
یک روز آرام پاییزی از خانه بیرون میآیید و فکر میکنید حالا که از گرمای هوا خلاص شدهاید، میتوانید بهترین روز زندگیتان را تجربه کنید. چند قدمی نیامدهاید که ۲ عابر به ظاهر آرام «یقه یکدیگر را میگیرند.» با دیدن چنین دعوایی که ممکن است چند دقیقه دیگر تمام شود، «تپش قلب شدیدی میگیرید و ترس از خون و خونریزی تمام وجودتان را میگیرد»، وقتی به محیط کارتان میرسید با یک ترش رویی ساده رئیستان که او هم به هر دلیلی عصبانی است، احساس میکنید که «انگیزهای برای ادامه کار ندارید و برای نوشتن استعفایتان دست به کار میشوید» اما در تمامی این لحظات فکر نمیکنید که تمامی مشکلاتی که پنهان یا پیدا، خودتان یا تکتک افراد شهرتان به آن مبتلا هستید، میتوانند در کودکی شما ریشه داشته باشند و اگر همان زمان حل و فصل میشدند، شما هیچ کدام از اتفاقات امروز را تجربه نمیکردید. در وبسایت اپرا ازبحران های صحبت شده که از همان کودکی سراغتان میآید و تاثیرات ناخوشایندی هم در بزرگسالیتان میگذارد. تعدادی ازآنها را در ادامه میخوانید…
وابسته و منفعل هستید؟
این افراد همیشه احساس بیپناهی کرده و فکر میکنند اگر کسی مراقبشان نباشد و برایشان تصمیم نگیرد، از عهده سادهترین کارها هم بر نمیآیند. به همین دلیل است که در نوجوانی خود را روی دوش خانوادهشان میاندازند و در آینده هم بهدنبال همسری میگردند که بتوانند برای سادهترین کارها و تصمیمها به او تکیه کنند. این افراد چون خود را دچار کاستیها و نقصهای بسیار میبینند دوست دارند که به دیگری بچسبند و تنها در کنار فرد دیگری احساس میکنند که کامل شدهاند.
بیش از حد قانون شکنید؟
نوجوانان خود مختاری که به هیچ صراطی مستقیم نیستند اغلب در بزرگسالی به کسانی تبدیل میشوند که از محدود شدن بیزارند و از اینکه کسی بخواهد آنها را از کاری که میخواهند انجام دهند باز دارد نفرت دارند. آنها فکر میکنند، نباید از قانونها و باید و نبایدهایی که همه افراد اجتماع از آن پیروی میکنند، تبعیت کنند و همیشه با تکروی کامل راه خودشان را میروند.
از عاطفه خانواده محروم بودهاید؟
محرومیت از مهر و محبتی که کودک از اعضای خانوادهاش میگیرد، بحرانهایی را در بزرگسالی به همراه میآورد. در اغلب موارد چنین فردی کسی را نداشته که بتواند از او مراقبت کند، از عمق وجود به او و همه اتفاقاتی که پیرامونش میافتد اهمیت دهد و در واقع با تمام وجود و صادقانه عاشقش باشد. آنها در بزرگسالی هم اغلب نمیتوانند فردی را پیدا کنند که بهوجودشان محتاج باشد و به آنها اهمیتی واقعی دهد.
منفی گرا و بدبین هستید؟
این افراد همیشه به بدترین جنبههای واقعیت یا تلخترین احتمالات روی میآورند. آنها فکر میکنند، با یک اشتباه ساده ممکن است ورشکسته شوند یا زندگی شان از هم بپاشد. ریشه چنین نگاهی به دوران کودکی فرد بر میگردد. اگر در مقطعی که او نیازمند کسب اطمینان از محیط زندگی و آدمهای اطرافش بوده، چنین اتفاقی نیفتاده باشد، آنها گاهی تا پایان عمر با نوعی بیاعتمادی و منفیگرایی زندگی میکنند.
فقط بهدنبال جلب توجه هستید؟
این نشانهها میتواند از همان زمان بلوغ ظاهر شود و شدت بگیرد. افرادی که چنین شرایطی دارند اغلب بهنظر دیگران اهمیت زیادی میدهند و اغلب اوقات برای جلب توجه دیگران بیش از حد به ظاهر خود و شرایط اجتماعی شان توجه میکنند. تنها چیزی که برایشان مهم است اهمیت دادن دیگران و جلب توجهشان است.
از تنهایی میترسید؟
ترس از تنهایی در کودکی میتواند ترسهایی را در بزرگسالی هم به همراه بیاورد. این افراد در آینده به خاطر ترس از تنها ماندن به دیگران میچسبند و فکر میکنند که روابط مهم زندگیشان دوام پیدا نخواهد کرد و همیشه در معرض جدایی و تنهایی قرار دارند. جالب اینجاست که این آدمها اغلب افرادی را برای زندگی مشترکشان انتخاب میکنند که متعهد نبوده و نمیتوانند در زندگیشان ماندگار شوند.
به همه بیاعتمادید؟
کودکان و نوجوانانی که همیشه درگیر سوءتفاهم و بیاعتمادی هستند، در آینده هم مشکلاتی خواهند داشت. این افراد هیچوقت نمیتوانند در ارتباطاتشان گارد ذهنی خود را کنار بگذارند و به دیگران اعتماد کنند. آنها فکر میکنند، همیشه در معرض تهدید و ضربههای دیگران هستند و فردی که در این لحظه مقابلشان ایستاده، ممکن است به آنها ضربه بزند. حتی اگر فردی با آنها برخورد مناسب و محبتآمیزی داشته باشد، نخستین چیزی که به آن فکر میکنند این است که ممکن است پشت این مهربانی چیز دیگری باشد.
ترسها رهایتان نمیکنند؟
بعضی افراد همیشه خودشان را در معرض اتفاقات ناگوار میبینند و فکر میکنند که بهزودی ممکن است درگیر حادثهای مثل سقوط هواپیما، توفان و… شوند. آنها همیشه از اینکه در اوج آرامش اتفاق ناگواری بیفتد و همه چیز را به هم بریزد نگران هستند.
همیشه احساس کمبود میکنید؟
شمادر کودکیتان مدام از اینکه کسی دوستتان نداشته و هیچ کس به شما اهمیت نمیداده شکایت میکردید؟ چنین افرادی در آینده هم فکر میکنند که لیاقت عشق، توجه و احترام دیگران را ندارند و بر این باورند، هر چقدر هم که تلاش میکنند، نمیتوانند یک شریک واقعی که به آنها احترام بگذارد یا احساس ارزشمند بودن را به آنها بدهد را پیدا کنند.
بیانگیزهاید؟
این افراد هم شباهت زیادی به گروه قبل دارند. با این تفاوت که آنها هیچ نظم و انضباطی در زندگی شان ندارند و با هر نشانه کوچک یا بیاهمیتی نسبت بهخود و کاری که در حال انجامش هستند ناامید میشوند.یا آن کار را نیمه تمام میگذارند و نمیتوانند روی یک مسیر مستقیم زندگی کنند.
خودتان را قربانی دیگران میکنید؟
آیا او هیچچیز را برای خودش نمیخواهد و خواستههایش را فدای دیگران میکند؟ این افراد در بزرگسالی هم همیشه نیازهای دیگران را بر احتیاجات خودشان مقدم میدانند و برای حفظ آرامش دیگران حاضرند همه خواستههای خود را نادیده بگیرند.
زیاده از حد مطیع هستید؟
آدمهای بیش از حد سر به راهی که بیهیچ چون و چرایی نظر دیگران را میپذیرند، در زندگی آیندهشان هم اجازه میدهند که در روابطشان، افراد دیگر به آنها سلطه داشته باشند و همیشه از اینکه نتوانند رضایت دیگران را به دست بیاورند نگرانند.
احساس ناتوانی میکنید؟
این افراد فکر میکنند، هرگز موفق نخواهند شد و نبوغ و تواناییای ندارند تا بتوانند گلیمشان را از آب بکشند و مثل آدمهای اطرافشان بدرخشند. آنها در مدرسه، دانشگاه، اجتماع و محیط کارشان همیشه احساس میکنند که از دیگران ضعیفترند و هرگز نمیتوانند آیندهای که از آنها انتظار میرود را مقابل خود داشته باشند.
[ad_2]