[ad_1]
قهرمان آنها، قهرمان ما هم هست؟!
در این کارتون سعی شده یکسری باورهای اجتماعی که از نظر فرهنگی، فردی یا جامعهشناسی مورد نیاز است به بچهها داده شود که شاید بعضی از این باورها با جامعه ما همخوانی نداشته و به همین خاطر مورد انتقاد بسیاری قرار گرفته باشد. اما از طرفی هم نباید فراموش کنیم بچهها زیاد کارتون میبینند، با قهرمان قصههایشان ارتباط برقرار میکنند و آنها را دوست دارند. کارتونها میتوانند یکی از بهترین وسایل آموزشی برای بچهها باشند و ما باید غیر از مدرسه و کتاب و درس، انباری پر از وسایل کمک آموزشی داشته باشیم که کارتون یکی از آنهاست.
این موضوع در کشور ما کمرنگ است و به نظر من هنوز نتوانستهایم باورهای مذهبی و اجتماعیمان را درست و حسابی به بچهها نشان بدهیم. در این انیمیشن، قهرمان داستان در ارتباط با فرهنگ و جامعه خودشان- چین باستان- انتخاب شده است. با توجه به اینکه بچهها روحیه همذاتپنداری دارند، وقتی شخصیتهای قصه را با فرهنگ و تاریخ جامعه پیوند میزنیم، اثرگذاری اتفاقات آن داستان و شخصیت قهرمانش بر کودک بیشتر میشود و همین موضوع، هرچند برای ما خوشایند نباشد اما برای آن جامعه یک اتفاق مثبت است!
مثبتها بیشتر از منفیها
جدا از بحث مثبت و منفی بودن انیمیشنی مثل «پاندای کونگفوکار» باید توجه کنیم که بچهها به هر حال این کارتونها را میبینند و توصیه اکید ما به والدین این است که حداقل یکبار، همراه فرزندشان، هر کارتونی را تماشا کنند. بچهها یک کارتون را چندین و چندبار میبینند و ما به عنوان پدر و مادرشان، فقط وظیفه تهیه این کارتونها را نداریم، باید سعی کنیم حداقل یکبار همراه آنها کارتون را تماشا کنیم تا نقاط مثبت را برایش پررنگ سازیم.
اتفاقا در همین انیمیشن میبینیم که در کنار «پو» هم شخصیتهای جورواجوری حضور دارند اما پو در عین حال که سعی میکند «خودِ» خودش را حفظ کند (میبینیم که تا آخرین سری همان شوخطبعی، مهربانی و سادگی را که در قسمت اول دیدهایم، همچنان دارد) تلاش میکند از آدمهای دور و برش هم نقاط مثبتشان را بگیرد. مسلما این کارتون برای فرهنگ ما ساخته نشده، پس نباید انتظار داشته باشیم همه ارزشهای ما را به فرزندمان منتقل کند اما برای مخاطبش که یک کودک است، نکات مثبت زیادی دارد. یادمان باشد فرزند ما با مخاطب اصلی این فیلمها یک وجه اشتراک بزرگ دارد؛ اینکه هر دو کودک هستند!
تپل ورزشکار!
این کارتون نکته مثبت دیگری که برای بچهها دارد این است که پو خوابش را هم نمیدیده که قهرمان شود اما وقتی این اتفاق بسیار مهم میافتد، او همچنان سادگی، مهربانی و شوخطبعیاش را حفظ میکند و این نکته برای بچهها بسیار آموزنده است.
«ناامید نباشید، شما هر ویژگی که داشته باشید، میتوانید در همان، خاص باشید» که این یکی دیگر از پیامهای این انیمیشن است. باوجود اینکه پو، تپل و تنبل است اما قهرمان کونگفو میشود! حتی با وجودی که استاد شیفو نسبت به یادگیری پو امیدوار نیست، او با کمک دوستانش موفق و قهرمان میشود.
در حقیقت والدین باید به این نکته توجه کنند که دنیا در حال حرکت به این سمت است که علاوه بر ارزیابی محور هوش، استعدادهای بچهها را بشناسند؛ یعنی بیشتر از آنکه بر «هوش» تاکید داشته باشیم، باید بر استعداد تاکید کنیم. در این کارتون از میان استعدادهای هشتگانه که شامل استعداد درونفردی (خودم را چطور میبینم)، استعداد بینفردی (در ارتباط با دیگران چطور هستم)، استعداد جنبشی، استعداد موسیقی، استعداد کلامی، استعداد ریاضی و. . . است به سه استعداد درونفردی، بینفردی (مصادیق هوش هیجانی) و جنبشی تاکید دارد که بچهها با این سه استعداد بسیار درگیر هستند.
درواقع همین هوش هیجانی (EQ) است که مسوول ۷۰ تا ۹۰ درصد موفقیت افراد بزرگ و نامدار است؛ نه هوش (IQ)! هوش هیجانی یعنی استعدادی که من ایجاد میکنم و فقط فاکتور هوش در آن دخیل نیست.
شیفو: نمونه یک والد سختگیر
این کارتون با اینکه جنبه طنز هم دارد و شخصیتهایش حیوانات هستند اما نمودی از دنیای واقعی است؛ استاد شیفو و بقیه اساتیدی که در فیلم هستند، نمادی از والدین هستند. یکی از اساسیترین وظایف والدین در ارتباط با چیستی، چگونگی کشف و رشد استعداد بچههاست که این موضوع، در این کارتون مسیر بسیار خوبی را طی میکند. اوایل فیلم والدین (اساتید) امیدی ندارند، بعد کارهایی برای کمک به او انجام میدهند.
استاد شیفو بسیار مقرراتی است و همیشه نسبت به پو ناامید؛ درست نمونه یک والد سختگیر است. مدام میگوید: «نمیتونه! نمیشه!» او چارچوبی در ذهن خود دارد، بسیار خشک است و بسیار منظم؛ حتی تا آخر داستان نسبت به شوخیهای پو بیتوجه است! اما این خشکی باید بشکند! و همانطور که میبینیم، استاد شیفو به توصیه «اوگوی» و با کمک دوستان پو، او را باور کرده و کمک میکند این استعداد در او هم شکوفا شود و او به یک قهرمان تبدیل شود. همانطور که شیفو به «اوگوی» میگوید: « ولی یه هلو نمیتونه تایلانگ رو شکست بده»، اوگوی میگوید: «شاید بتونه؛ اگه هدایتش کنی، تغذیهاش کنی و باورش داشته باشی؛ تو فقط به باور نیاز داری. بهم قول بده شیفو، قول بده باور کنی.»
باور منفی، ممنوع!عوامل انگیزشی که برای کشف یک استعداد، رشد و یک پیشرفت وجود دارد و عوامل انگیزشی که برای امیددهی و باورهای مثبت نیاز است، در این کارتون بسیار زیاد است. عوامل بازدارندهای که مانع از رشد فرد و جامعه میشود، باورهای منفی اند که در این انیمیشن میبینیم شدیدا با باورهای منفی میجنگند؛ میبینیم که هر کدام از شخصیتها که باوری منفی را بیان میکند، با یک باور مثبت قویتر جلویش بسته میشود. یادمان باشد بچهها همه این حرفها را درونی میکنند که هرقدر به خودشان اعتماد داشته باشند، موفقترند.
در قسمت اول میبینیم که خود پو اصلا باور ندارد که بتواند کونگفو یاد بگیرد و موفق شود؛ این همان اتفاقی است که در بچههای ما میافتد؛ نحوه ارتباط کودک با استعداد خودش، اینطور نیست که ما بگوییم «بیا و در فلان زمینه، برتر باش!» کودک در ابتدا خودش را نمیشناسد، مقاومت میکند درست مثل پو! بعد کمکم یاد میگیرد که در این مسیر با استعدادهای خودش ارتباط برقرار کند. والدین بسیار مهم هستند و تاثیر بسیار زیادی بر کودکان دارند.
تحت تاثیر باورهایی که من در او ایجاد میکنم، استعداد او شکوفا میشود و در مسیر درست قرار میگیرد. درست است که من به عنوان یک والد آدم کاملی نیستم و قرار نیست فرزندم هم در آینده انسان کاملی شود، اما در مجموع انسان موفقی خواهد شد پس به او امید میدهم، باور میدهم، نظم میدهم و در مواقع لزوم سختگیری هم میکنم اما با او دوست هستم، مثل استاد شیفو!
یک لکلک همیشه کنار فرزندش نمیماند، زمانی میرسد که او را رها میکند تا ببیند فرزندش در کنار دیگران چه میکند؛ ما هم نمیتوانیم همیشه کنار فرزندمان باشیم، زمانی باید او را به پزشک، معلم، روانشناس و. . . بسپاریم. نمیتوانیم همه کارها را خودمان برایش انجام دهیم وگرنه فرزندمان در خوشبینانهترین حالت، همان «آشپز پرخور» باقی میماند!
هدف داشته باشید
در هر سه سری از فیلمهای «پاندای کونگفوکار» و همینطور در تمام قسمتهای سریالی که بعدا از این فیلم ساخته شد و مسیر موفقیت «پو» و تبدیل شدنش به «جنگجوی اژدها» را به تصویر میکشد، میبینیم که پو هدفی را دنبال میکند! همیشه یک هدف دارد و این خیلی مهم است؛ چون یکی از مشکلاتی که والدین امروز با فرزندانشان دارند، همین بیهدفی است!
اگر از یک بچه هشت ساله ۲۰ سال پیش میپرسیدیم «در آینده میخواهی چه کاره شوی؟» راحتتر جواب میداد تا یک بچه هشت ساله امروز! حتی شاید همان کلیشهای «دکتر و مهندس و خلبان و. . . » را میگفت اما بچههای امروزی معمولا نمیدانند؛ نه اینکه به این سوال فکر کرده باشند و جوابی پیدا نکرده باشند، بلکه اصلا به این موضوع فکر نکردهاند!
بچههای امروزی آنقدر بینیاز بزرگ میشوند و آنقدر امکانات دارند یا ما والدین در تامین خواستههایشان افراط میکنیم و به یک «حمایتگر افراطی» بدل میشویم که گاهی وقتها اصلا نمیگذاریم انگیزه، خلاقیت و کنجکاوی برای بچه ایجاد شود که برای خودش هدفی تعریف کند. اینکه پو همیشه هدفی را دنبال میکند، برای فرزند من مفید است و او هم دوست دارد کنار قهرمان داستانش، هدفی داشته باشد و حتما همین تاثیر را در زندگی خودش هم دارد.
پو خودش را پذیرفته است
این فیلم، محیط پو را واقعبینانه نشان میدهد و اینجاست که استعداد بینفردی مهم میشود؛ در عین اینکه پو با استعداد درونفردیاش خوب کنار آمده و وقتی به او میگویند: تو توپولی! خپلی! قلنبهای! همه را به شوخی میگیرد و بدش نمیآید؛ یعنی خودش را پذیرفته که «من مجموعهای از نقاط ضعف و نقاط قوت را دارم و میخواهم رشد کنم.» چون پذیرش خوبی نسبت به خودش دارد، در مورد دیگران هم پذیرش بیقید و شرط دارد و در هوش و استعداد بینفردی، قدرت پذیرش از مدیریت، سازگاری و یادگیری از اجتماع او افزایش مییابد.
به عنوان مثال«میمون» شخصیت پرجنب و جوش و بازیگوشی دارد یا «ببری» زیاد اهل رابطه عاطفی نیست اما در مواقع لازم به دوستانشان کمک میکنند؛ پس هم نقاط مثبت دارند و هم منفی. بقیه دوستان پو هم همینطور هستند و در مجموع، با وجود نقاط ضعف و قوت هر کدام، رابطه بینفردی خوبی با هم دارند و «پو» با تکتک آنها به نوعی دوست است و در توانایی بینفردی، پذیرش بیقید و شرط دارد، نکات منفی را پررنگ نمیکند؛ یا گذشت میکند یا نادیده میگیرد.
بچهها هم در محیط مهدکودک و مدرسه همین وضعیت را دارند و بچههای مختلفی در اطرافشان هستند؛ یکی لوس است، یکی شوخ، یکی بازیگوش و یکی بیادب! هر فردی روابط خود را مدیریت میکند. پس این به فرزند من و میزان آسیبپذیریاش بستگی دارد که چه چیزی از اطرافیانش بگیرد؛ چون اوست که روابطش با دیگران را مدیریت میکند. پس من به عنوان بزرگتر نباید محیط کودک را ایزوله کنم که مبادا از دیگران حرفها و کارهای بد یاد بگیرد! هویت و حضور اجتماعی بسیار مهم است.
پس نباید کودک را محدود به رابطه با آدمهای خاص و محیطهای خاص کنیم. نباید با تمرکز بر نقاط منفی بچههای دیگر، فرزندمان را از حضور در کنار دوستانش محروم کنیم. نگوییم: «فلانی مدام دستش در دهانش است! بازیگوش است و. . . . با او نگرد!» بگوییم: «فلانی درست است که همیشه دستش در دهانش است، بازیگوش است و. . . اما فلان خوبی را هم دارد، این کار را از او یاد بگیر!»
درست مثل پو که یادگیری منفی از دوستانش ندارد و رابطه خوبی با دوستانش دارد. نمیتوان بچه را در یک اتاق شیشهای گذاشت که مبادا چیزی او را تهدید کند. طبیعت و واقعیت این است که آدمهای مختلفی دور همه ما وجود دارند و این ما هستیم که باید نوع رابطهمان با دیگران و چیزهایی را که از ایشان یاد میگیریم انتخاب کنیم.
قهرمانها هم خانواده میخواهند!
در سری سوم، وقتی میبینیم که پو به دنبال خانوادهاش میگردد و پدرش «لی» را پیدا میکند و. . . متوجه میشویم که پو (یا فرزند ما) به عنوان یک فرد اجتماعی که قرار است به دنیا کمک کند، قهرمان میشود، مورد تحسین قرار میگیرد و بسیار هم بزرگ میشود و. . . ولی در نهایت باز تعلق به خانواده را حس میکند؛ یعنی هر کدام از ما به صرف پیدا کردن جایگاههای اجتماعیمان، جامعه اولیهمان را که همان خانواده است گم نمیکنیم!
پس کودک من متوجه میشود حتی وقتی در جامعه پذیرفته شده و به اصطلاح «اسم و رسمی» دارد، باز والدین و اصالت خانواده بسیار مهم است و به خانوادهها هم این پیام را میدهد که «بچهها اگر قهرمان هم شوند، باز به حضور شما و ارتباط با شما نیاز دارند.»
تیزهوشی لازمه موفقیت نیست!والدین نباید تکبعدی باشند؛ لازم نیست فرزند ما تیزهوش باشد تا ما او را به کلاس ریاضی ببریم! اول باید آموزش آغاز شود و کودک در مسیر شکوفایی استعداد قرار گیرد تا بعد میزان توانمندیاش مشخص شود. برای پرورش استعداد، نباید بچهها را قبل از آموزش، قضاوت کرد. اگر اینطور بود، «پو» نهایتا مثل پدرش آشپز میشد چون هم زیاد غذا میخورد و هم شغل پدرش است! اما میبینیم که با وجود وزن زیادش، قهرمان کونگفو میشود و باورهای والدینش را میشکند!
همین استعداد درونفردی است که پو را درگیر میکند و او که ابتدا اصلا باور ندارد بتواند قهرمان شود، کمکم در طول مسیر، خودش را میشناسد. همینطور در مورد استعداد بینفردی و مفاهیم ارزشی جاری بین افراد (صداقت، دوستی، کمک به دیگران و. . . ) مدام در آن تکرار و تمرین میشود. در این کارتون همینطور بر استعداد جنبشی- حرکتی بسیار تاکید میشود. در این روزگار که بچهها روزبهروز چاقتر و بیتحرکتر و ورزشگریزتر میشوند، قرار دادن بچه تنبل و پرخوری مثل پو در قالب قهرمان کونگفو، انگیزهای برای تحرک بچههاست.
باور کنیم خاص هستیم!
از این بحث که بگذریم، «پاندای کونگفوکار» پر است از نکتههای خوب برای بچهها و البته بزرگترها! شخصیت اصلی داستان، «پو»، بچهای ساده، مهربان، شوخطبع، پرخور و تنبل است؛ یعنی مجموعهای از صفات منفی و مثبت را با هم دارد و این موضوع در مورد بیشتر شخصیتهای این انیمیشن، از آقای پینگ که پدرخوانده پو است تا حتی «استاد شیفو» که نقش والدی در این داستان دارد، صدق میکند و این پیام را به بچهها میدهد که برای قهرمان بودن و موفق شدن نیازی نیست کامل باشید؛ حتی نیازی نیست چیزی باشید! پو در ابتدای کارتون یک شخصیت خیلی خیلی عادی است و باورش برای هرکس بسیار سخت است که- به قول شخصیتهای کارتون- بتوان «یک دنبه را قهرمان کرد»!
پس برای مفید بودن، رشد کردن و قهرمان بودن نیازی به «ویژگیهای خاص» نداریم اما نیاز به «آموزش خاص» داریم! درست مثل جمله معروفی که آقای پینگ در مورد ترکیب سری سوپهایش به پو میگوید: «نیازی به ترکیب سری نیست! برای خاص کردن چیزی، فقط باید باور کنی که اون چیز خاصه!» همین پیام برای والدین هم بسیار مهم است؛ اینکه لازم نیست فرزند ما موجود خاصی باشد یا استعداد خاصی داشته باشد، کافی است من او را باور داشته باشم و این باور را به او منتقل کنم و در نهایت استعدادش را کشف کرده و او را درست آموزش دهم.
یادمان باشد یک جمله و حتی یک کلمه، میتواند تمام باور و دنیای یک فرد را زیرورو کند؛ پس حواسمان باشد که چه حرفی به فرزندمان میگوییم! برای بهتر بودن، موفق و شاد بودن مدام منتظریم که یک اتفاق خاص برایمان بیفتد یا کار خاصی برای کودک انجام دهیم، یک کلاس ویژه یا یک استاد خاص اما این یعنی شرطیسازی موفقیت! اما باورهای درون است که تعیینکننده مسیر و موفقیت هستند.
هر چه باور دارید، همان میشود…
این انیمیشن، هم در روایت خود داستان و هم در دیالوگها، تاکید زیادی بر باورها دارد؛ اولا اینکه چه باوری نسبت به دشمنمان، خودمان و ایرادهای خودمان داریم! اگر دشمن را زیادی بزرگ ببینیم، حاضر نمیشویم حتی با او مبارزه کنیم! اگر نقطههای ضعف خودمان را خیلی بزرگ بدانیم، باز برای تغییرشان حرکتی نمیکنیم.
اما اگر باور کنیم که خودمان قهرمانیم یا به دیگری به عنوان قهرمان باور داشته باشیم، موفق خواهیم شد. درست مثل جایی که شیفو به اوگوی میگوید: «یک خبر بد دارم؛ تایلانگ از زندان فرارکرده!» و اوگوی جواب میدهد: «بله، این خبر بده! اما به شرطی که قهرمانمون رو باور نداشته باشیم!» پس اینکه من چه باوری نسبت به خودم داشته باشم، باعث پیشرفت، درجا زدن یا عقبگرد ما میشود و تاکید بر این موضوع که «ما چه باوری به فرزندانمان میدهیم» برای والدین نکته بسیار مهمی است.
ضمن اینکه این سوال مطرح میشود که «سنین کودکی چرا سنین مهمی در تربیت و آموزش است؟» چون بیشترین باورهای هستهای کودک در دوران کودکی شکل میگیرد؛ اینکه باور داشته باشم جامعه به من کمک میکند، باور داشته باشم که باید برای جامعهام مفید باشم، باور داشته باشم که حتما میتوانم اتفاق مثبتی ایجاد کنم، میتوانم تغییر کنم، باور کنم که ایرادهای زیادی ندارم و نقاط مثبت هم دارم و خیلی باورهای دیگر.
با توجه به تربیت والدین، جامعه، مدرسه و محیط، ما باور میکنیم که مسوولیتی نسبت به محیطمان داریم، درست مثل پو که اگر اینطور نبود و به حال خودش رها میشد، در خوشبینانهترین حالت شاید فقط آشپزی پرخور میشد! اما اثرگذاری محیط و دادن باورهاست که به او کمک کرده و به یک قهرمان تبدیلش میکند.
یادآوریهایی برای بزرگترها!
– تاکید بر این نکته که «هیچ چیز تصادفی نیست؛ ما موجودات انتخابگری هستیم» بسیار مهم و آموزنده است، «پو» تصادفی قهرمان نشد، تلاش کرد تا به مقام «جنگجوی اژدها» رسید.
– تاکید بر زمان حال هم در این فیلم بسیار مهم است و مدام این نکته تکرار میشود که «به زمان حال فکر کن، به دمی که الان وجود دارد.» خیلی اوقات ما نباید به بچهها و حتی بزرگترها، اضطراب آینده را بدهیم. باید بگوییم الان، در این زمان و مکان تلاش کن! اکنون و اینجا فعال باش و به پیشبینی آینده نپرداز. ما برای آینده به پیشبینی نیازی نداریم بلکه باورهای مثبت لازم داریم. در این انیمیشن دیالوگی نداریم که بگوید: «اگر ببازم، چه؟!» و این، دادن باورهای مثبت است.
– نکته دیگری که در فیلم به آن تاکید میشود، دوری از بیکاری و بطالت است. وقتی پو به شیفو میگوید: «تو استاد من نیستی شیفو، منم جنگجوی اژدها نیستم» و شیفو میپرسد: «چرا همون اول نرفتی؟ میدونستی که میخوام از شرت خلاص بشم ولی وایسادی؟» پو جواب میدهد: «وایسادم که وایسادم! وایسادم چون هر دفعه که با آجر میزدی توی سرم یا میگفتی که بو میدم، بهم برمیخورد ولی هیچ کدوم به سختی اون نبود که هر روز زندگیم رو به بطالت میگذروندم!» و واقعا هیچچیز بدتر از بیکاری و بطالت، خلق یک کودک را تنگ نمیکند! باید برای فرزندم برنامه داشته باشم؛ حتی اگر از نظر جسمی خسته میشود، نباید حمایتگر افراطی باشیم و با فکر اینکه مبادا فرزندمان خسته شود، او را تشویق به بیکاری و تنبلی کنیم.
آسیب بیکاری بسیار بیشتر از خستگی و سختی مسوولیتهایی است که به آنها میسپاریم؛ چراکه وقتی کودک کار مفیدی انجام دهد (از لباس پهن کردن و گرم کردن غذا گرفته تا شستن ماشین و. . . ) در نهایت رضایت از خویشتن دارد؛ وقتگذرانی زیادی برای بازی کامپیوتری و. . . حس مفید بودن در پی ندارد!
– بچهها را با هم مقایسه نکنیم! وقتی اوگوی به شیفو میگوید: «هر کار کنی، اون هسته هلو، تبدیل به درخت هلو میشه، شاید دوست داشته باشی سیب بشه، ولی به هلو میرسه!» شاید والدین با دیدن بچههای دوست و فامیل آرزو کنند، فرزندشان مثل آنها شود اما نمیشود؛ همانطور که هسته هلو، سیب نمیشود! اما هسته هلو میتواند هلوی درشت و سالمی باشد. پس باید استعداد کودک خود را درست بشناسیم و بنا بر ظرفیتش، از او توقع داشته باشیم و کمکش کنیم و استعدادش را شکوفا کنیم؛ نه اینکه فرزندمان را شبیه فرزند دوست و آشنا کنیم!
– نکته دیگر اینکه تاکید بر کار گروهی در این مجموعه بسیار زیاد است. درست است که به نظر، «پو» قهرمان است اما وقتی کودک کارتون را میبیند، مجموعه را قهرمان میداند و متوجه میشود که پو با کمک دوستانش موفق و قهرمان میشود. تکتک ما نیاز داریم به جامعه خدمت کنیم و جامعه به ما خدمت کند و با وجودی که آدمها تفاوتهای بسیار زیادی با هم دارند، وقتی هدف مشترکی در میان باشد، ویژگیهای مثبتشان را در قالب کار گروهی به کار میگیرند و نتیجه مطلوب حاصل میشود؛ ضمن اینکه تفاوتهای پو و دوستانش با هم، همیشه باعث دردسر و اختلاف بین آنهاست اما در نهایت به یک نتیجهای میرسند و این اهمیت مهارت حل مساله را میرساند.
قرار نیست ما با دوستانمان دعوایمان نشود، دوستان خوب دوستانی نیستند که هیچوقت دعوا نکنند! دوستان خوب، دوستانی هستند که وقتی اختلافی پیش آمد، بتوانند آن را حل کنند، چون هدف بزرگتری دارند و این مساله در انجام کارهای گروهی بسیار مهم است و بچههای ما معمولا در این مساله ضعیف هستند.
انیمیشن های مختلف نکات جالبی را به شما و کودکان یاد می دهند
میخواهید روحیه کار تیمی را تقویت کنید؟
Sponge Out of Water/ 2015
سال ها است که با شخصیت باباسفنجی آشنا شدهایم که همیشه در تمام فیلمها و سریالهایش تاکید بر کار گروهی و دانستن قدر و ارزش دوستان، برای بچهها تکرار شده است. «فیلم باب اسفنجی: اسفنج بیرون از آب» هم از این قاعده مستثنا نیست اما صحنههای خشن و ناخوشایندی هم دارد که شاید صلاح ندانید فرزندتان آنها را ببیند!
میخواهید مفهوم دوستی را بدانید؟
Shaun the Sheep Movie/ 2015
این انیمیشن با اینکه خالی از هر دیالوگی است و صرفا با صدای حیوانات و حرکات اغراقآمیز آنها همراه است اما در تمام قسمتهایش قهرمان دوستداشتنی آن، بره مهربان و باهوشی است که پیامهای مثبتی از جمله اهمیت کار گروهی، دوستی و پذیرش اشتباه و جبران یا تصحیح خطاها را به بچهها گوشزد میکند.
میخواهید احساساتتان را بشناسید؟
Inside out/2015
این فیلم باعث بیان احساسات میشود و کمک میکند کودکان احساسشان را شناسایی کرده و در موردش صحبت کنند؛ ضمن اینکه برخلاف تصور غالب، بچهها با تماشای این فیلم متوجه میشوند که حس «غمگین» بودن همیشه هم بد نیست و حتی میتواند اعضای خانواده را به هم نزدیک کند!
میخواهید مفهوم برابری و برادری را توضیح دهید؟
Big Hero 6 /2014
داستان این فیلم در شهری تخیلی به نام «سانفرانسوکیو» رخ میدهد که از پیوند «سانفرانسیسکو» (نماد غرب) و «توکیو» (نماد شرق) حاصل شده و زیادی اغراقآمیز است اما مهمترین پیامش پاک کردن نژادپرستی است. همهچیز در این داستان، چندملیتی و چندفرهنگی است و هر کدام از شخصیتها از یک گوشه دنیا آمدهاند. این همان دنیای مدرنی است که همگی آرزویش را داریم!
میخواهید روابط ایدهآل مادر و دختر را نشان دهید؟
Brave/ 2012
مریدا، دختری مغرور است و با همین غرور، مادرش را به خطر میاندازد اما در نهایت مجبور میشود همه تلاشش را به کار بگیرد تا بتواند مادرش را به ظاهری انسانی و به خانه برگرداند. شاید «شجاع» رمانتیک و عاشقانه نباشد اما بدون شک به عشق میان اعضای خانواده پرداخته و با این یادآوری، رابطه پرچالش مریدا و مادرش را نشان میدهد.
میخواهید بر ترسهایتان غلبه کنید؟
Home/ 2015
درک بیگانهها، شناخت خود، امید داشتن حتی در بدترین شرایط و غلبه بر ترسها از جمله پیامهای مثبت فیلم است؛ البته پیامهای کوچکتری هم در این فیلم هست؛ مثل اینکه همه ما آدمها درگیر لوازم و وسایل بیخودی هستیم که فقط پایمان را به این دنیا بستهاند و با دور ریختنشان سبک میشویم و راحتتر پرواز میکنیم!
میخواهید خودباوری را تقویت کنید؟
Boxtrolls/2014
ظاهربین نباشید و گول شایعات را نخورید! Boxtrollها نه بچهدزدند و نه آدمخوار؛ اتفاقا موجودات آرامی هستند که برای نترسیدن آدمها از ظاهرشان، خود را پنهان میکنند. البته در این فیلم تاکید بر این پیام هم وجود دارد که «تو میتوانی هرکسی یا هر چیزی که میخواهی باشی و دیگران نمیتوانند باعث محدودیت تو شوند.»
میخواهید مفهوم انسانیت را بیان کنید؟
Ice Age4/ 2012
شاید شخصیتها و حال و هوای داستان مشابه نسخههای پیشین آن باشد اما پیامهای انساندوستانه فیلم برای کودکان میتواند آموزنده باشد؛ مثلا اینکه همیشه هوای دوستتان را داشته باشید یا اینکه زندگی جمعی و در کنار هم بهتر از زندگی انفرادی است و اگر میتوانیم باید برای همنوعان خود فداکاری و جانفشانی کنیم.
[ad_2]