[ad_1]
در علم روانشناسی نیز مثال هایی نظیر این وجود دارد که احتمال این که یک شخص گرسنه در خیابان ، تابلوی کتابخانه را ” کباب خانه” بخواند ، بیشتر از بقیه است.
۲ – می گویند مردی ، خروسی خرید و به خانه برد. وقتی وارد شد ، همسر جوانش ، سر و رویش را پوشاند و نهیب زد: ای مرد! غیرتت چه شده است؟ روزها که تو نیستی ، آیا من باید با این خروس که جنس مخالف است ، تنها بمانم؟ خروس را بیرون ببر و از هر که خریده ای به او بازگردان!
مرد ، خوشحال از این که زن چنان پاکدامنی دارد که حتی از خروس هم دوری می کند ، به بازار برگشت و خروس را به فروشنده اش که پیر مرد دنیا دیده ای بود پس داد.
پیرمرد که ماوقع را شنید ، گفت: اشکالی ندارد؛ من خروسم را پس می گیرم ولی برو درباره زنت بیشتر تحقیق کن! کسی که درباره یک خروس چنین می کند ، لابد ریگی به کفش دارد و می خواهد رد گم کند.
در یکی دو سال اخیر ، برخی مسوولان و رسانه هایی که داعیه دار ارزشگرایی هم هستند ، نگاه های خاصی به مساله جنسیت داشته اند که به همان اندازه که مضحک اند ، شرم آور و تأسف بار نیز هستند ؛ تو گویی که بعضی ها ، همه ارکان و عناصر خلقت آدم و عالم را رها کرده اند و به جهان هستی از پیرامون جنسیت و رفتارهای مبتنی بر آن می نگرند!
البته اگر یک شهروند در کنج خانه خود دچار چنین کج بینی مفرطی شود ، حرجی نیست ولی هنگامی که برخی مدیران میانی و رسانه های رسمی و مدعی ، علمدار چنین رویکردهایی شوند ، آنگاه نمی توان تأسف و نگرانی خود را پنهان کرد.
مثلاً همین سال گذشته بود که لوگوی روزنامه تهران امروز ، یک جنجال بزرگ در سطح ملی به وجود آورد و حتی بازتاب های جهانی داشت که طی آن دنیا به نوع نگاه بعضی ها در داخل خندید!
در آن مقطع ، یکی از مسوولان وقت ، کشف کرده بود که لوگوی این روزنامه شبیه زنی است که می رقصد و باید تغییر کند و تهدید کرده بود که در صورت برچیده نشدن این فساد آشکار ، با روزنامه برخورد خواهد کرد! و این در حالی بود که تا قبل از کشف این شباهت(!)به مخیله هیچ بنی بشری با عقل متعارف ، چنین چیری حتی متبادر هم نمی شد!
یا زمانی خبر آمد که فلان مسوول دستور داده صدای ضبط شده خانمی که در آسانسور ، طبقات را اعلام می کند و می گوید “لطفا مانع بسته شدن در نشوید” را قطع کنند!
چند روز پیش نیز ، دانشنامه علمی توتیا خبر داد که به ناشری گیر داده اند که باید بیت در آغوش گرفتن جسد خسرو توسط شیرین سانسور شود! و این در حالی است که در ۹ قرنی که از سروده شدن این منظومه توسط نظامی گنجوی می گذرد ، هیچ کس از این بیت تحریک و منحرف نشده بود! (هر چند دو روز بعد مسوولان مربوطه گفتند که قضیه ناقص مطرح شده است و چون مخاطب کتاب نوجوانان بوده اند برخی ملاحظات طبیعی است.)
غلبه نگاه جنسی به دنیای پیرامون و گارد گرفتن در برابر همه چیز ، به این چند مورد ختم نمی شود. اخیراً نیز ارگان رسمی دولت و پیشتر ، یک سایت حامی دولت ، مقاله ای منتشر کرده بودند که در آن همه چیز به طرز بی سابقه ای ، جنسی و سکشوال قلمداد شده اند.
مثلاً شهرسازی کنونی با ماهیت جنسی تعریف شده و نویسنده فیلسوف آن (!) نمادهای شهری را نیز جنسی کرده و نوشته است: در شهر مدرن ، نمادهای مردانه(مانند برج میلاد) ، در برابر نمادهای زنانه (مانند تونل کردستان یا توحید) می ایستند(!) و با اشاره به ” اتوبان ها و بزرگراه هایی که می توان با سرعت در میان انبوه اتومبیل ها لایی کشید، نوشته بود: “لایی” کشیدن در ترافیک خیابان ها و لذت حاصل از ان ، یک کنش سکشوال است.چنین کنشی شب ها در خیابان لذت بیشتری تولید می کند(!)
یا در همین مقاله ، ادعا شده که فوتبال هم ماهیت سکشوال دارد زیرا توپ در درون دروازه جای می گیرد یا بازیکنان به هم لایی می زنند… و در ادامه نیز خودروی پژو ۲۰۶ را محصولی جنسی معرفی کرده که مردم از آن خبر ندارند!
نکته تاسف بار تر این که این نگاه های بیمارگونه ، به جای روانه شدن به کلنیک های روانشناسی جهت معالجه افرادی که حتی برج میلاد را با نگاه جنسی می نگرند ، سر از تریبون های رسمی و ارگان دولت در می آورند و به عنوان فلسفه به خورد مردم داده می شوند!
صاحب چنین نگرشی که حتی اشیا ، خیابان ها و خودروها را نیز با نگاه جنسی می بیند اگر قدرت اجرایی هم پیدا کند ، معلوم است که با رفتارهای متعارف برآمده از اقتضائات سنی جوانان چگونه برخورد می کند و چه تفاسیری از آن ارائه می دهد!
اما ربط آن سکانس فیلم چارلی چاپلین و ماجرای خروس با این افراد چیست؟
به نظر می رسد ، افرادی که چنین نگاه های بیمارگونه ای دارند ، از دو حال خارج نیستند: یا محرومیت ها و عقده های فروخفته خود را با نگاه جنسی شان به همه چیز ، پاسخ می دهند که در این صورت باید برایشان طلب شفا کرد و یا همانند آن زنی که مانع از ورود خروس به خانه اش شد ، دارند رد گم می کنند که باید بساط ریا و ادا و اصول شان را برچید و خلقی را رهانید.
[ad_2]